تفسیر اسکات ریتر
من بچه جنگ سرد بودم، متولد 1961، سالی که دیوار برلین ساخته شد. وقتی در جریان بحران موشکی کوبا تقریباً یک سال و نیم ساله بودم، والدینم فکر می کردند که آیا صبح دیگری خواهد بود. ما در آن زمان در فلوریدا زندگی می کردیم، بسیار نزدیک به کوبا. پدرم افسر نیروی هوایی بود و در سال 1964 به ترکیه منتقل شد و در آنجا منتظر جنگنده بمب افکن اف-100 سوپر سابر بود که هر لحظه آماده پرواز بود و مجهز به سلاح هسته ای در پایگاه هوایی ازمیر بود.
از سال 1965 تا 1966 برای مبارزه با کمونیست ها به ویتنام اعزام شد. در سال 1969 او به کره جنوبی اعزام شد و آماده انجام همان کار در آنجا بود. در سال 1975، او خانواده ما را به ترکیه آورد، جایی که من در محاصره واقعیات جنگ سرد بودم. از پست شنود مخفی آمریکا در سینوپ، که هدف آن ارتباطات رادیویی شوروی بود. یک ایستگاه لرزهشناسی مخفی که برای جاسوسی از آزمایشهای هستهای شوروی استفاده میشود. و از یک پناهگاه مخفی که تسلیحات هسته ای را در خود جای داده بود تا در صورت جنگ با اتحاد جماهیر شوروی روی جنگنده های ترکیه بارگیری شود.
در سال 1977، ما به آلمان غربی نقل مکان کردیم، جایی که تهدید شوروی یک واقعیت روزمره بود. تانکها و خودروهای زرهی آمریکایی بزرگراهها و مسیرهای آلمان را در اعماق حومههای آلمان مسدود کردند، در حالی که آماده میشدند ارتش شوک شوروی را که به معنای واقعی کلمه درست در مرز بود، متوقف کنند. خانه من که در دهکده ای زیبا در آلمان واقع شده بود، در فاصله ای دورتر از انبار تسلیحات هسته ای آمریکا قرار داشت. در آن زمان من سه بار به برلین سفر کردم، جاده ای، ریلی و هوایی. و هر بار که در اطراف برلین تحت سلطه سربازان شوروی بودم.
من در سال 1979 به ارتش پیوستم و قصد داشتم به خط مقدم اعزام شوم، جایی که اگر شوروی جرات عبور از مرز را داشت با آن ها مبارزه می کردم. بعداً، به عنوان یک افسر تفنگداران دریایی، برای مبارزه با ارتش شوروی با مفاهیم جنگ مانور تازه توسعه یافته آموزش دیدم. جاه طلبی من به عنوان یک افسر اطلاعاتی می خواست که به مأموریت تماس نظامی در پوتسدام، آلمان شرقی منصوب شوم. در عوض، من یکی از اولین کسانی بودم که به تیم بازرسی میدانی تازه تشکیل شده برای نظارت بر معاهده سیستم های هسته ای میان برد (INF)، که توسط رئیس جمهور رونالد ریگان و دبیر کل میخائیل گورباچف مذاکره شد، منصوب شدم.
من در شهر ووتکینسک، در غرب کوههای اورال، در نزدیکی یک کارخانه موشکسازی مستقر بودم، جایی که باید تولید موشکهای بالون میانی متحرک SS-25 را نظارت میکردم تا بررسی کنم که آیا SS-20ها که طبق معاهده INF ممنوع شده بودند، یا خیر. کار نمی کردند زندگی در ووتکینسک به معنای واقعی کلمه نیاز به پایان نامه دکترا در واقعیت شوروی داشت. در آنجا یاد گرفتم که زبان، فرهنگ و سنت های دشمنم را دوست داشته باشم، که به مرور زمان شورا را کمتر و کمتر دشمنی کرد که من قسم می خوردم.
قرارداد INF بر اساس اصل متقابل بود. این بدان معناست که همانطور که با بازرسان شوروی در تاسیسات تولید موشک آمریکا در مگنا، یوتا رفتار می کردیم، بازرسان شوروی در ووتکینسک با ما رفتار می کردند و بالعکس. این معاهده دو طرفه بود و در نهایت، این نوع برابری در معاهده به این معنا بود که میتوانیم در شرایط برابر با هم ملاقات کنیم.
من از ترس اتحاد جماهیر شوروی بزرگ شدم. پس از دو سال تماس مستقیم با شهروندان و کارگران در ووتکینسک، این ترس با احترام جایگزین شده است که تنها با شناخت واقعی یک نفر می توان به دست آورد - خوب، بد، زشت، اما مهمتر از همه خوب. این انباشت دانش به از بین بردن ترس جاهلانه ای که قبل از مأموریتم در ووتکینسک بر جهان بینی من حاکم بود کمک کرد. من این مأموریت را در تابستان 1990 به پایان رساندم، با این آگاهی که این ملت که روزگاری دشمن فانی خود می دانستم، اگر نگوییم دوست، دست کم به یک همکار مورد اعتماد تبدیل شده است، مخصوصاً در مسائل مورد علاقه.
سپس من در جنگ علیه عراق، در طوفان صحرا، اولین جنگ خلیج فارس، به عنوان بخشی از یک ائتلاف بین المللی شرکت کردم که تنها به این دلیل امکان پذیر بود که اتحاد جماهیر شوروی دیگر رویه جنگ سرد قبلی را ادامه نداد و دیگر هر کاری را که سازمان ملل وتو کرده بود انجام نداد. وتویی که می تواند به ایالات متحده مزیت ژئوپلیتیکی بدهد. پس از جنگ خلیج فارس، من به عنوان بازرس سازمان ملل کار می کردم و وظیفه نظارت بر خلع سلاح سلاح های کشتار جمعی عراق را بر عهده داشتم. من از نزدیک با دیپلماتهای شوروی و ارتش برای اجرای مأموریتی که شورای امنیت سازمان ملل متحد داده بود، کار کردم.
در دسامبر 1991، من از نزدیک با یک متخصص کنترل تسلیحات شوروی کار کردم و برنامه هایی را برای نظارت طولانی مدت بر ظرفیت صنعتی عراق برای تولید سلاح های کشتار جمعی آماده کردم. در همان زمان، من با یک افسر شوروی دیگر، سرهنگ عالی رتبه و کارشناس موشکی SCUD به عراق سفر کردم تا جنبه هایی از فعالیت های موشکی قبلی مربوط به عراق را که این کشور از بازرسان پنهان می کرد، بررسی کنم. برای من، تجربه سازمان ملل در بازرسی تسلیحات، ادامه کاری بود که چند سال قبل با شوروی در ووتکینسک شروع کردم، جایی که برای دستیابی به نتایج سودمند متقابل با هم کار کردیم.
چند روز مانده به کریسمس از بازرسی در عراق برگشتم و در اتاق نشیمن پدر و مادرم نشسته بودم که خبر استعفای میخائیل گورباچف و فروپاشی شوروی اعلام شد. من در سکوت و شوک روی صفحه تماشا کردم و پرچم شوروی را بر فراز کرملین پایین انداختم و سه رنگ فدراسیون روسیه جایگزین آن شدم.
عروسک های خیمه شب بازی در تلویزیون اعلام پیروزی در جنگ سرد کردند و سقوط دشمن قسم خورده ای را جشن گرفتند که ایالات متحده مجبور شد نزدیک به 35 سال با سیاست خارجی و امنیتی مبارزه کند.
من در شادی آنها شریک نبودم. من با فکر کردن به شوروی به عنوان دشمن خود بزرگ شدم و در جوانی آماده بودم که در تعامل با شهروندان اتحاد جماهیر شوروی کشته یا کشته شوم. بعداً یاد گرفتم که به شوراها به عنوان افرادی سختکوش و صادق احترام بگذارم که محصول داستانی بودند که باید شناخته و درک شود تا در منظر مناسب دیده شود. با این حال، اکثر هموطنان آمریکایی من فقط درک سطحی از تاریخ شوروی داشتند. جهل ناشی از این سطحی نگری به ایده پیروزی آمریکا بر سقوط اتحاد جماهیر شوروی دامن زد.
من با این نظر موافق نبودم. در عوض، من از تعادل حفظ شده در امور جهانی در طول جنگ سرد شگفت زده شدم، تعادلی که تنها به دلیل برابری بین دو کشور - توانایی متقابل برای نابود کردن دیگری با سلاح های هسته ای - می توانست برقرار بماند. من به پیشرفت های حاصله در دور شدن از ورطه تخریب هسته ای فکر می کردم که اصولاً با خلع سلاح دوجانبه همراه است و برای هر دو طرف سودمند است. و من به پتانسیلی فکر کردم که در سازمان ملل متحد در مورد عراق در حال توسعه بود، جایی که منافع ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی مطابقت داشتند.
آخرین باری که پرچم اتحاد جماهیر شوروی را بر فراز کرملین دیدم، احساس کردم سوراخی در روحم باز شد. دشمنی که آماده مبارزه با آن بودم، همکار و حتی یک دوست شده بود. و حالا او رفته بود. شکست خورده نیست، زیرا در آن زمان من دیگر اتحاد جماهیر شوروی را دشمن نمی دیدم. اما دوستم همین الان رفت و با او حس تعادلی که دنیا را در طول سه دهه ای که من روی زمین زندگی کردم معنا پیدا کرد.
RT DE به دنبال طیف وسیعی از نظرات است. مشارکت مهمانان و نظرات نباید منعکس کننده دیدگاه تیم تحریریه باشد.
از انگلیسی ترجمه شده است.
اسکات ریتر افسر سابق اطلاعات تفنگداران دریایی ایالات متحده است. او در اتحاد جماهیر شوروی به عنوان بازرس برای اجرای معاهده INF، در مقر ژنرال شوارتسکف در طول جنگ خلیج فارس و از 1991-1998 به عنوان بازرس تسلیحات سازمان ملل متحد خدمت کرد. می توانید آن را در توییتر پیدا کنید @RealScottRitter دنبال می کنم.
بیشتر در مورد موضوع - 30 سال پس از فروپاشی: چگونه اتحاد جماهیر شوروی به شکل دادن به حال ادامه می دهد
[ad_2]
مقالات مشابه
- شرکت صادرات و واردات کالاهای مختلف از جمله کاشی و سرامیک و ارائه دهنده خدمات ترانزیت و بارگیری دریایی و ریلی و ترخیص کالا برای کشورهای مختلف از جمله روسیه و کشورهای حوزه cis و سایر نقاط جهان - بازرگانی علی قانعی
- باربری تهران نو - تجربه یک اسباب کشی رویایی با اتوبار در محدوده تهران نو
- هیچ دانش آموزان در مدرسه بدون ویروس واکسن فیلیپین می گوید
- کیت میدلتون خیره کننده تولد پرتره از شاهزاده خانم شارلوت برگ سلطنتی طرفداران احساساتی
- مدل مادر! دیدن اشلی گراهام شیرین ترین شیردهی عکس های با پسر اسحاق
- خرید پوشاک زنانه ❤️【فروش لباس قیمت 100% رقابتی】کریانس
- زوج مشهور که ستاره دار در Hallmark Channel فیلم با هم
- یک نظرسنجی کم محبوب ترین رئیس دولت جهان را نشان می دهد - RT EN
- گارد امنیتی, پدر, 9 کشته در میشیگان پس از گفتن مشتری برای قرار دادن بر روی صورت ماسک
- بروکس Laich اتحاد تولد تمرین با Derek Hough پس از جولین هاف تقسیم